مردها تنها هستند اما زبان باز نمی کنند، چرا؟


مردان جهان هر روز افسرده‌تر و تنهاتر میشن اما حرف زدن واقعی رو یاد نگرفتن و تمرین نمی‌کنن. مخصوصن اگر شریک عشقی نداشته باشن. کاش ما آقایان هم مثل شما خانمهای شجاع و اجتماعی یکم از حرفهای توی دلمون و دو راهیهای زندگیمون می‌نوشتیم و یک جو از شبکه‌سازی و تجربیات همدیگر بهره می‌بردیم.

یکی دو سال پیش تحقیقی روی مردان نشان داد که مردهای جوان از هر زمان دیگری در گذشته تنهاتر شده‌اند. حدود ۱۲ درصد زنها گفتند دوست صمیمی ندارند ولی در مردان برای حدود ۲۰ درصد (یکی از پنج نفر) چنین بود. ۲۴ درصد زنها دوست جون‌جونی نداشتند، در مردها ۳۲ درصد اینطور بود. و ۴۴ درصد مردها گفتند «همیشه» تنهایند…

تحقیقی دیگر در کشورهای فردگرا مثل آمریکا و انگلیس نشان داده که مردان هر چه جوانتر تنهاتر و منزوی‌تر. این مسئله جای تامل است چون نسل جدید همان کسانی هستند که «شبکه های اجتماعی» را باب کردند و در نگاه اول شاید اجتماعی‌تر به نظر برسند. اما تحقیق بالا می‌گوید که مردان در گفتگوهای رو در رو راحت تر می‌توانند مشکلاتشان را بگویند و مثل زنان بلد نیستند کلمات را از طریق ارتباط دور و آنلاین خوب کنار هم بچنینند تا احساساتشان را بیان کنند.

مسئولیت‌های زندگی و زندگی بزرگسالی هم روی دوششان فشار می آورد و برایشان راحت است که سلامت و روابطشان را فدای کار و وظایف روزمره‌شان کنند. به گفته یک کارشناس مردان در برابر این مشکل احساس ناتوانی می‌کنند و باور ندارند که کلید حل آن را در اختیار دارند. سکوت می‌کنند و رنج تنهایی را تحمل می‌کنند.

البته که در دوران کرونا که این مطلب را می‌نویسم این مسئله انزوا و تنهایی و احساس فشار مختص مردان نیست و برای زنان و کل جامعه صدق می‌کند. اما بیایید درباره مردها حرف بزنیم.

من دلم برای خودمان می‌سوزد و با خواندن اینها خودم گریه‌ام می‌گیرد. خسته‌ام از گروه‌های مردانه‌ای که توی آن یا باید جکهای سخیف رد و بدل کنیم یا به هم متلک‌های جنسی بیندازیم که معنی همه آنها این است: من بکن هستم و تو کونی. من مَردم و فلانی زن. من قویم ولی قدرت تو محل شک است. البته که همه شوخیست!

آیا روابط مردانه کافی است؟

من منکر شادی و خنده و اهمیت آن نیستم. حتما مهم است که آدمها بگویند و بخندند. این هم روش خوبی برای تخلیه استرس و فراموش کردن غمهاست. اما با خودمان روراست باشیم. به خودمان و مردهای دور و برمان نگاه کنیم. چند درصد مردها یک هم‌صحبت واقعی همجنس دارند؟

منظورم همصحبتی است که درباره دوراهیها و سختیهای زندگی با او حرف بزنند. نه کسی که درباره رمزارز و مشکلات نرم‌افزار و گیر کردن چاه فاضلاب و تعمیر کولر از او کمک می‌گیریم (که خود مشکلات واقعی و قابل بحث هستند). آیا دوست شما حاضر است از دردهای توی دلش با شما بگوید و یا شما با او چنین حرفی میزنید؟ که مثلا درباره رابطه با او مشورت کنید؟

شاید مردها این نوع رابطه را نمی‌خواهند و معتقدند با همان یکی دو کلمه تلگرافی رساندن منظور که «وضع در فلان جا خراب است» یا «دهنمون رو صاف کرده» کافیست و نیازی به توضیح بیشتر ندارند. شاید ما معتقدیم که نوع روابط و دردودلهای «زنانه» به کار ما نمی‌آیند و سندش هم این است که هرگز نداشته‌ایم و به آن نیاز پیدا نکردیم.

نمی‌دانم. من فقط می‌دانم که مدل فعلی جوابگوی نیازهای واقعی درونی بسیاری از مردها نیست. نشانه‌اش هم همین تحقیق بالاست که در آن نزدیک به نصف مردها گفتند «همیشه!» احساس تنهایی می‌کنند. پس آنها هم نسبت به روابط دوستی با خودشان و دیگران روراست نیستند و هر چه گفتگو و حرف با مردها سر تصاویر و فیلمهای سکسی زنها، شوخیهای جنسی یا غیرجنسی و گفتگو از بازار ماشین و سیاست و … دارند برایشان کافی نیست. یک سوراخ بزرگ دارد. یک بخش بزرگ از سلامت روح و جسمشان که پوشش داده نمی‌شود. که نادیده گرفته می‌شود.

شاید یک کمبود این است که مردها کمتر با هم در محیط بیرون وقت می‌گذرانند. روحیه‌ی مردها طوری است که شاید‌از‌‌‌ طریق با هم ورزش کردن یا در طبیعت بودن بخشی از نیازهای اجتماعیشان پاسخ داده می‌شود. اما در دنیای فعلی همه از این فرصت محرومتر شده‌ایم.

نقش زنان چیست؟

اگر اینطور باشد نقش زنان دنیای جدید این وسط چیست؟ آیا باور دارند به عنوان «یک زوج» باید همیشه با هم و در محیطهای خانوادگی باشند؟ آیا مدام در حال مدیریت و کنترل روابط دوستی و اجتماعی مردانشان هستند؟ آیا مردها برای گذراندن وقت فراغتشان با دوستانشان باید از همسرشان اجازه بگیرند؟ آیا به سلامت روحی و ذهنی همسران و شریک عشقیشان اهمیت می‌دهند؟ (و البته همین سوال برعکس از سوی زنان هم هست.)

خانم‌ها چه میزان از وقت شریکشان «سهم‌خواهی» می‌کنند؟ آیا پس از شروع رابطه یا پس از نامزدی/ازدواج تمام وقت فراغت او را «حق» خود می‌دانند؟

فکر کردن به این پرسش‌ها برای زنان خیلی مهم است. زنان نیمی از جامعه را تشکیل می دهند اما قطعا نمی‌شود همه تقصیرها را هم گردن زنان انداخت، مخصوصا برای مردهایی که هیچ زنی در زندگیشان نیست.

راه‌های غلبه بر احساس تنهایی برای مردان

نکته اول این است که مردان جوان باید بدانند که کاملا توانایی غلبه بر این مشکل را دارند. یعنی راه‌حل تا حد زیادی دست خودشان است. شما باید بدانید که بی‌چاره نیستید.

در شرایط فعلی، برای یک مرد جوان نسبت به دختران جوان یا مردان متاهل معمولا خیلی راحت تر است که شروع کند به باشگاه رفتن، خانه اش را عوض کند،‌ کار جدیدی بگیرد یا یادگیری را در یک زمینه شروع کند.

به گفته دکتر کارلا ماریه باید حواسمان باشد که شبکه‌های اجتماعی نقش بسیار مهمی در روابط امروز ما بازی می‌کنند. ما باید برای گریز از احساس تنهایی تا حد امکان تلاش کنیم روابط چهره به چهره و رودررو با دیگران داشته باشیم. وقتی که میزان روابط مجازی ما بیشتر از روابط رودررو می شود احساس تنهایی می‌کنیم. این مسئله به یک دور باطل ختم می‌شود که مدام بیشتر و بیشتر احساس انزوا می کنیم.

درست است که این راه حل ها زیادی ساده و پیش پا افتاده به نظر می رسند. شاید تجربه کرده باشیم که موبایل و لپتاپ را کنار گذاشته ایم و رفتیم سراغ دوست شدن با یک آدم جدید. و اولین نفری که سعی کردیم با او سر صحبت را باز کنیم با تعجب یا سردی به ما نگاه کرده و راهش را کشیده و رفته.

شاید بهتر است که برای هم صحبت پیدا کردن اول زمینه و علایق مشترکی داشته باشیم. احتمال دوست شدن با یک همکلاسی یا هم باشگاهی بیشتر است تا در مترو.

چه در رابطه با جنس مخالف باشیم و چه نباشیم این نکات در روابط انسانی به کارمان خواهد آمد. زنان هزاران سال است که (به هر دلیلی) خیلی متمرکزتر و حواس جمع‌تر روی روابطشان با آدمهای دیگر کار کرده‌اند و هنوز قدر آن را بسیار خوب می‌دانند.

ما مردها هم انسانیم و مسلما ارزش روابط انسانیمان را می دانیم، اما تا کار به جاهای باریک نکشد این مسئله را یادمان نمی آید.

بخوانید: ما مردان چه درس هایی از زنان می توانیم بگیریم؟

جمع بندی

این صحبت ها را ابتدا به صورت خلاصه در توییتر مطرح کردم. همه اینها مدتهاست در دلم مانده بود. سوالهایی که هیچ جوابی برایش ندارم اما نسبت به آنها احساس بحران می‌کنم و نمی‌دانم چرا کسی از این مسائل حرف نمی‌زند.

شما بگویید. این حرف ها به دردتان خورد؟ خوبید؟ تنهایید؟ هم‌صحبت دارید؟ چه کسی؟ لطفا حرف بزنید.

خانمها، لطفا این نوشته ها را به مردهایی که می‌شناسید نشان دهید.

پ‌ن: طبعا در دنیای زنان هم تنهایی کم نیست و چه بسیار زنها هستند که از این موضوع رنج می‌برند. مشاهده شخصی من این است که بسیاری از روابط زنانه هم شاید خیلی سطحی هستند و گاه حتی با گذشت سالها واقعا به باد بندند، اما به هر حال معتقدم چند قدم بلند از مردها جلوترند. دستکم همین صحبت کردن می‌تواند در بلند مدت نجاتشان دهد و آنهایی را که طالب باشند در مسیر بهتر شدن قرار بدهد.